![]() |
![]() |
![]() |
نوشته شده توسط حاتم حسینی |
جمعه ، 12 شهریور 1395 ، 06:43 |
چرا ما ایرانیان در مسیر توسعه در جا زدهایم؟ دکتر محسن رنانی
از اینکه در محضر فرهیختگان آموزش و پرورش هستم، بسیار خرسندم. امروز در کافه خرد، گِرد هم آمدیم تا یکی از مسائل مغفول در صد سال اخیر را به بحث و گفتوگو بنشینیم. از آغاز شکلگیری ساختار آموزش و پرورش جدید بیش از 80 سال میگذرد امّا متأسّفانه از نظر روشها در همان خاستگاه آغازین ایستادهایم و پیشرفت چندانی نداشتهایم. براساس شاخصها و معیارهای جدید، فرآیند توسعه در ایران با شکست رو به رو شده است. فرآیند توسعه از انقلاب مشروطیّت آغاز میشود. دولت مدرن در ایران نیز با انقلاب مشروطیّت شکل میگیرد و پیش از آن، ما مفهومی به اسم «دولت مدرن» در ایران نداشتهایم. از نابختیاری ما، چند ماه بعد از امضای فرمان مشروطیّت نخستین چاه نفت در مسجد سلیمان فوران میکند و با این دو رویداد کلّ تاریخ معاصر ایران به هم گره زده میشود. تقریباً سی سال پس از این دو رویداد، آموزش و پرورش به شکل کنونی در ایران شکل میگیرد امّا این نهاد، مسیر تعالی خود را طی نمیکند. ایرانیان از سال 1295 [هجری خورشیدی] که فرمان مشروطیّت صادر شد تا سال 1395 [هجری خورشیدی] بیش از یکصد سال است که وارد دنیای مدرن شدهاند امّا هنوز دولت مدرن به معنای اصیل و کامل آن در ایران تکامل نیافته است. بعد از استقرار اوّلیهی دولت مدرن، نهادها و نظامهای مدرنی همچون «آموزش و پرورش»، «قوّهی مقنّنه» و «دادگستری» در ایران شکل گرفت امّا با تمامی این تلاشها، دولت مدرن هنوز به تکامل نرسیده است. بر مبنای شاخصهای جدید توسعه، ایرانیان به توسعه نرسیدهاند و تنها در دورههای کوتاهی علائمی از فعّالبودن فرایند توسعه در ایران نمایان شد. به گمان من، «توسعه» در ایران به مثابه کودکی بوده است که در دورههایی از عُمر او علائمی از توانمندیهای گویشی و رفتاری در او شکل گرفته است امّا بعد متوقّف شده است. کودکی که جسمش بزرگ شده است امّا هنوز نمیتواند خوب حرف بزند، منطقی فکر کند و رفتارهای عاطفی و احساسی خود را کنترل کند. در واقع، توسعه در ایران (نه به معنای رشد و پیشرفت) بلکه در مقام یک فرآیند تحوّل آفرین فکری ـ رفتاری، بسیار کُند شده است. به زبان دیگر، میتوانیم بگوییم ایرانیان در مسیر توسعه درجا زدهاند. چرا ما ایرانیان در مسیر توسعه درجا زدیم؟ اخیراً در یکی از نشستهای علمی، با عنوان «شکست توسعه و دیکتاتوری ایرانی» علّت شکست توسعه در ایران را بر اساس ساختار و عادات ذهنی ایرانیان بررسی کردهام. در نشست امروز نیز همان نگاه به توسعه را از منظر نظام آموزش و پرورش دنبال میکنیم. در یکصد سال اخیر، ایرانیان با وجود داشتن منابع غنی انرژی همچون نفت و گاز، امّا متأسّفانه نیروی انسانی توانمند برای مدیریّت فرآیند توسعه در اختیار نداشتهاند. حاکمان ما از میان مردم ایران برآمدهاند و تواناییهای آنان نیز فراتر از توانایی جامعهای که از آن برآمدهاند نیست. در فرآیند توسعه، مجموعهی ساختار و توانمندیهای ذهنی تعیینکننده است. در واقع، مسألهی اصلی در فرآیند توسعه در ایران این بوده است که ما نیروی انسانی توسعهخواه به اندازهی لازم و کافی در اختیار نداشتهایم. فراتر از این، بنده معتقدم بخش بزرگی از سیاستگذاران کشور ما هنوز مفهوم توسعه را هم درک نکردهاند و کسانی هم که درکی از توسعه دارند، نیروی اجتماعی و سیاسی لازم برای پیشبرد فرآیند توسعه را در اختیار ندارند.به تعبیری، شاید در نظر و تئوری، درک مناسبی از توسعه دارند امّا در عمل توان تحقّق فرآیند توسعه را ندارند. مرحوم دکتر حسین عظیمی تأکید داشتند که اگر می خواهید بدانید که فردی، توسعهگرا هست یا خیر، تنها به شعارها، سخنان، ایدهها و نظرهای او بسنده نکنید بلکه دقّت کنید که او در اطراف خود چه کسانی را به عنوان همکار برمیگزیند. این تعیین میکند که آیا رفتار و الگوی رفتاری او توسعه گراست یا خیر؟ اینکه آیا این افراد مهارت توسعهآفرینی دارند یا خیر؟ همچنان که مرحوم عظیمی در اواخر عمرشان روی مباحثی همچون آموزش و توسعه تأکید داشتند، تقدیر این بود که بنده نیز به رسم عادت روزگار در اواخر عُمر شغلیام، متوجّه شوم که توسعهی کشور را باید از آموزش شروع کرد. اکنون من پس از سالها تحقیق و مطالعه به این نکته پی بردهام که مرحوم عظیمی چقدر مفهوم توسعه را دقیق فهمیده بود. در یک کلام: به باور بنده، ما نمیتوانیم هیچ تحوّلی را در کشور به پیش ببریم، مگر اینکه توسعه را از حوزهی آموزش آغاز کنیم. ایران، جامعهی بی کودکی اگر در یک عبارت بخواهم بگویم که ایرانیان چرا توسعه نیافتهاند، باید پاسخ را در این عبارت جستوجو کرد که «ما جامعهی بی کودکی هستیم». در واقع، جامعهی ایرانی، جامعهی فاقد کودکی بوده است و به همین علّت فرایند توسعه در جامعهی ما شکل نگرفته است، چون ما ایرانیان از نوزادی به پیری رسیده ایم. جامعهی ایرانی جامعهای است که بدون گذار از دورهی کودکی، بزرگ، پیر و فرسوده میشود. ایرانیان دورهی مدرن (البتّه به دور از استثناها) بدون اینکه کودکی را دریافته باشند به بزرگسالی قدم نهاده اند. ایرانیها به لحاظ شخصیّتی، کودکی را خوب درنیافتهاند و به لحاظ اجتماعی هم جامعهی بیکودکی هستند. در کنار افراد بیکودکی، ما خانوادهی بیکودکی و مدرسهی بیکودکی هم داریم و البتّه نظام سیاسی ما نیز یک نظام بیکودکی است. من در پژوهشی که قبلاً منتشر شده است، به نشانههای پیری نظام سیاسی اشاره و تأکید کردهام. در آنجا نشان دادهام که نظام سیاسی ما به پیری زودرس دچار شده است؛ یعنی، درون خود مؤلّفههای جوانی و نوجوانی را دارد امّا رفتارهایش از جنس رفتارهای دورهی پیری است؛ یعنی تصوّر بر این است که در ساختار سیاسی ما ابزارهای جوان در سیستم وجود دارد امّا رفتارها و سازوکارها از جنس دوران پیری است. این همان پیری زودرس در نظام سیاسی است که باعث بروز مشکلات جدید در زیست اقتصادی و اجتماعی ما نیز شده است. در پاسخ به این پرسش که «چرا نظام سیاسی ایران بدون گذار از دورهی کودکی و بلوغ یکباره به پیری رسیده است؟»، من معتقدم که این پیری در نظام سیاسی هم ناشی از جامعهی ایرانی فاقد دورهی کودکی است. جامعهی فاقد دورهی کودکی در درون همهی زیر نظامهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعیاش شرایطی را ایجاد میکند که بعد از تولّد بدون گذار از کودکی، نوجوانی و بلوغ، به یکباره به پیری میرسند. اگر این سخن درست باشد آنگاه نتیجهای که از این بحث میتوان گرفت این است که شکست توسعه در ایران ناشی از فقدان دوران کودکی در جامعهی ایرانی است. اگر به برنامههای توسعهی بعد از انقلاب نگاهی بیندازیم متوجّه میشویم که اگر چه زیر ساختهای مادّی، فیزیکی و اقتصادی کشور بسیار رشد کرده است (بهطور مثال، بعد از انقلاب تعداد سدهایمان از 19 عدد به 630 عدد رسیده یعنی بیش از33 برابر شده که در قیاس با دو و نیم برابرشدن جمعیّت، نشانه و رشد قابل تأمّلی است) متوجّه میشویم که تقریباً هیچ حکم، مادّه و تبصرهای در آنها دربارهی کودکی و پرورش روحی و ذهنی دوران کودکی (زیر هفت سال) موجود نیست. در واقع، بیشتر برنامهها و احکام قانونی آنها در خصوص حوزههای زیربنایی نظیر سدسازی، راه، برق، آب، مخابرات و مواردی از این دست است و بعد دربارهی آموزش عالی و کمتر دربارهی آموزش ابتدایی، امّا هیچ استراتژی، هدفگذاری و برنامهای برای کودکی ایرانیان در ذهن سیاستگذاران نبود است. گویی ایرانیان کودکی ندارند یا نمیخواهند. البتّه، این نکته قابل ذکر است که آموزش و پرورش در ایران متولّی دورهی کودکی (صفر تا 7 سالگی) نیست، بلکه متصدّی بعد از دورهی کودکی است. فراموش نکنیم که بر اساس دیدگاه بسیاری از روانشناسان، بیش از 80 درصد از ظرفیّتهای دوران کودکی قبل از دبستان قابل هدایت و مدیریّت است و تنها ممکن است 20 درصد از آن در دبستان شکل بگیرد. به دیگر سخن ما دربارهی بیش از 80 درصد از ظرفیّت کودکانمان، هیچ برنامهای نداریم و این ظرفیّت به طور خود به خودی و تصادفی در ارتباطات مختلف کودک با محیط به صورت غیر جهتدار پُر میشود و شکل میگیرد. در یک کلام: ظرفیّت وجودی کودکان ما به صورت تصادفی شکل میگیرد. اینکه پدر و مادرشان کی باشد، کجا ساکن باشند، بچّههای اطرافشان چگونه باشند، شغل پدرشان چه باشد، مهد کودک بروند یا نه و مربّی مهدشان چه رفتاری داشته باشد و نظایر اینها به طور تصادفی شخصیّت کودک ما را شکل میدهد. مادران، اصلیترین سهامداران سرمایههای انسانی آینده ما روی مادران که اصلیترین سهامداران سرمایههای انسانی آینده هستند، سرمایهگذاری نکردهایم. با وجود اینکه بعد از انقلاب پنج تا شش میلیون دانش آموختهی زن داریم و به نوعی یکی از پُرشتابترین نرخهای رشد دانشآموختگان زن را در جهان داریم و با وجودی که نزدیک به هفتاد درصد صندلیهای دانشگاهها هم در اختیار زنان است، امّا 37 سال است که از انقلاب سال 1357 میگذرد، ولی نرخ مشارکت زنان همچنان 13/5 درصداست، در صورتی که نرخ مشارکت زنان پیش از انقلاب نیز همین حدود بوده است. یعنی ما زنانمان را به دانشگاه فرستادهایم و دانشمند کردهایم امّا آنها توانمندی لازم برای حضور جدّی در عرصههای اقتصادی و اجتماعی و اشغال مشاغل را نیافتهاند. در واقع، سرمایهگذاری ما بیشتر در حوزهی آموزش عالی بوده است نه در حوزهی توانمندسازی مادران و کودکان؛یعنی ما دغدغهی آموزش داشتهایم نه دغدغهی توانمندسازی مادران برای پرورش کودکان توانمند. در واقع، با توجّه به فضای اعتمادآمیزی که بعد از انقلاب در خانوادهها نسبت به دانشگاه ایجاد شد، به دنبال «فشارهای تورّمی» و «تعویق سنّ ازدواج»، خانوادهها متمایل شدند دخترانشان را روانهی دانشگاه کنند. باید گفت، حضور گستردهی دختران در دانشگاه در بعد از انقلاب به جای اینکه متأثّر از یک برنامه یا سیاست مدوّن و حسابشدهی بلندمدّت برای افزایش مشارکت زنان باشد، بیشتر ناشی از یک ضرورت تاریخی و اقتصادی بود تا بحرانهای اجتماعی را به تأخیر بیندازند. به واقع، اگر ما برای مادرانمان برنامهریزی و سرمایهگذاری داشتیم، آن وقت اکنون شاهد بودیم که نرخ مشارکت زنان و سهم زنان در اشتغال به صورت جدّی تغییر است. به اعتقاد بنده مهمترین شاخص برای اینکه دریابیم یک جامعه به سمت توسعه حرکت میکند یا نه، روند نرخ واقعی مشارکت زنان است. منظورم از نرخ مشارکت، سهم زنانی است که در سنّ اشتغال قرار دارند و در بازار کار حضور دارند یعنی یا شاغلاند یا دنبال شغل میگردند.متوسّطاین نرخ در دنیا حدود 40 درصد و در تمام کشورهایی که در مسیر توسعه حرکت کردهاند، بالای 40 درصد است. بنابراین، به نظر میرسد تجربه و الگوهای توسعه نشان میدهد با نرخ مشارکت اقتصادی 13 درصدی زنان، امکان ندارد بتوان در فرآیند توسعه گامهای جدّی برداشت. تحصیلات، توسعه نمیآورد دقّت کنیم کهتحصیلات، توسعه به همراه نمیآورد و با گسترش تحصیلات به تنهایی نمیتوان به توسعه رسید، با تحصیلات تنها می توان به «رشد» و در بهترین حالت به «پیشرفت» رسید. اصولاًباید سراغ برنامههای توسعه برویم و ببینیم که برای توسعه چه احکامی صادر شده و چه بودجههایی تخصیص داده شده است. در واقع، همهی شواهد حاکی از آن است که برای کودکان در دورهی صفر تا 7 سالگی سه نهاد «خانواده»، «مدرسه» و «حکومت» برنامهای نداشتهاند؛ یعنی ما به دلیل «جهل والدین»، «غفلت معلّمان» و «جاهطلبی سیاستمداران» جامعهای هستیم که هیچ افق، برنامه و راهبردی برای کودکانمان نداشتهایم در واقع ما «جامعهی بیکودکی» هستیم. به باور من اگر میخواستیم برای توسعه سرمایهگذاری کنیم، باید حواسمان به جاهای دیگری غیر از زیرساختهای اقتصادی معطوف میشد. به نظر میرسد هیچ یک از نظامهای «خانواده»، «آموزشی» و «سیاسی» در ایران حدّاقل در 35 سال گذشته برای دورهی صفر تا 7 سالگی که بذر توسعه شکل میگیرد، برنامهای نداشتهاند. امروز دیگر برای اقتصاددانان و جامعهشناسان محرز شده است که بذر توسعه در انرژی هستهای، کارخانه و یا حتّی گسترش بخش تولید و یا حتّی در دانشگاه شکل نمیگیرد. در این نهادها در بهترین حالت بذر رشد و پیشرفت ایجاد میشود، امّا بذر توسعه جای دیگری جوانه می زند. همچنانکه روانشناسان تأکید دارند؛ بذر توسعهیافتگی حدّاکثر تا 10 سالگی در درون شخص جوانه میزند، حتّی برخی عقیده دارند بذر توسعه دقیقاً از بعد از تشکیل نطفه در رحم مادر شروع به شکلگیری میکند. در این میان اختلاف نظر است؛ برخی عقیده دارند بذر توسعه تا 10 سالگی قابل شکلگیری است و برخی این زمان را حدّاکثر تا ۷سالگی میدانند، امّا متأسّفانه حدّاکثر توجّه «نهاد خانواده» در دورهی صفر تا 7 سالگی به «نمودار رشد جسمی کودک» اختصاص دارد و تمام توجّه و تأکید مادران در این دورهی مربوط به تغذیهی فرزندان است. مأموریّت رسمی «نهاد آموزش و پرورش» هم بعد از 7 سالگی کودک آغاز میشود. نظام سیاسی هم وظیفهی خود را تنها تقویّت و استمراربخشی به فعّالیت نظام آموزش و پرورش میداند. با این تفاسیر، غالباً فرزندان ما در دورهی صفر تا 7 سالگی رها و یله هستند و بدون اجرای یک برنامهی پرورشی از سوی خانواده و بدون وجود یک استراتژی ملّی پرورشی از سوی نظام سیاسی بزرگ میشوند.این در حالی است که در باب اهمیّت این دورهی سنّی (به گفتهی روانشناسان و برخی از علوم متأخّر) شما میتوانید هر فعّالیت و شخصیّتی را که از کودک انتظار دارید، در این دورهی سنّی شکل دهید. این تمام آن چیزی است که باعث شده است که ما ایرانیان هرگاه خواستهایم در فرآیند توسعه مشارکت کنیم، توانایی انجام آن را نداشتهایم چرا که ما کودکیمان را از دست دادهایم یعنی تواناییهایی که باید در کودکی کسب کنیم را کسب نکردهایم. هنوز هم که هنوز است نظام آموزشی ما به شیوهی هشتاد سال گذشته اداره و سیاستگذاری میشود. یعنی این نظام بیشتر حافظه - محور است تا رابطه- محور. هنوز مشق - محور است تا منطق - محور، هنوز معلّم - محور است تا دانشآموز - محور، هنوز دفترچه - محور است تا ذهن - محورِ، هنوز فرد - محور است تا جمع - محور، هنوز آموزش - محور است تا پرورش - محور، هنوز نمره - محور است تا ظرفیّت - محور، هنوز نقطه - محور است تا فرایند - محور. به همین دلیل، توسعهی ما نیز به مثابه کودکیمان در نقطهای متوقّف شده است. بنابراین، این ناتوانی و ناکارآمدی امروز ما بیش از آن که محصول نظام سیاسی یا محصول چاههای نفت باشد، محصول ناتوانمندیهایی است که ریشه در کودکی ما دارد. در صد سالهی اخیر، بهطور مکرّر در مسیر توسعه گاهی چند گامی رفتهایم و بعد برای دورهای طولانی متوقّف شدیم و باز چندگامی و سپس توقّف دوباره و این ناشی از همان فقدان دورهی کودکی است. به همین دلیل است که عنوان سخن امروزم را «کودکی به مثابه توسعه» گذاشتهام؛ یعنی اگر بخواهیم توسعه را دریابیم باید کودکی را دریابیم و اگر میخواهیم روی توسعه سرمایهگذاری کنیم باید روی کودکی سرمایهگذاری کنیم. ما اگر بتوانیم دو نسل را با توانمندی توسعهای تربیّت کنیم، میتوانیم توسعه یابیمو البتّه در این مسیر نیازی به داشتن نفت و منابع غنی انرژی نیست - گرچه اگر آنها باشند میتوانند مسیر را تسریع کنند. بنابراین، اگر میخواهیم در حوزهی توسعه کاری از پیش ببریم و متفاوت از گذشته حرکت کنیم، ابتدا باید از تغییر ریل نسل کودکان امروزمان آغاز کنیم. در سفری به استان کُردستان یک پروژهی پتروشیمی را به بنده معرّفی کردند. گمان میکردند به واسطهی اجرای آن پروژه اقتصاد منطقه میتواند تحوّل یابد. از دوستان و اهالی آنجا شنیده بودم که استان کُردستان ده پانزده سال منتظر افتتاح یک طرح پتروشیمی است. من به نخبگان و فعّالان استان عنوان کردم که چرا شما بر اجرای پروژهی پتروشیمی اصرار دارید و چرا گمان میکنید این پروژه اقتصاد استان را متحوّل می کند؟ گفتند اگر بر این پروژه تأکید نکنیم بر چه طرحی تأکید کنیم؟ درپاسخ، تأکید کردم پروژهی پتروشیمی هیچ کمکی به توسعهی استان نخواهد کرد و تنها رشد و احتمالاً پیشرفت اندکی عاید استان میکند، زیرا تجهیزات این طرح پتروشیمی با کشتی از طریق حمل و نقل دریایی از خارج کشور به داخل میآید. گاز و خوراک این پتروشیمی نیز با خطّ لوله از جنوب به استان وارد میشود، مهندسان آن نیز با هواپیما از دیگر استانها و از تهران (پایتخت) خواهند آمد. محصولات نهایی آن نیز در زنجیرهی تولید به بیرون از استان میرود. در نتیجه، برای استان شما تنها میتواند منفعتی در حدّ استخدام 200 نفر کارمند، نگهبان، راننده و نیروی خدماتی داشته باشد امّا در حاشیهی آن، آلودگیهای زیست محیطی را برای شما به دنبال دارد. در همان جلسه که دنبال ارائهی راهکار بودند، به آنها توصیه کردم نصف میزان نقدینگی را که مقرّر شده برای پروژه هزینه شود از مسئولان طلب کنند و همان وجه را به عنوان سپرده در بانک بگذارند و سود آن را صرف بازسازی آموزشوپرورش کنند. حساب کردم از سود آن میتوانند حقوق کلیهی معلّمان را دو برابر کنند. گفتم اعلام کنید ما به معلّمانمان دو برابر حقوق فعلی خواهیم داد، به شرط اینکه شغلی به غیر از معلّمی نداشته باشند و تعهّد دهند در تمام تابستانها دورههای بازآموزی بگذرانند و از آنان تستهای روانشناسی گرفته شود تا معلّمانی را که ویژگیهای مطلوب معلّمشدن و تربیّت و تعلیم به کودکان را ندارند، با بهترین شیوهی ممکن بازخرید کنند. به کُردستانیها تأکید کردم اگر این کار را پی بگیرند و این مأموریّت را به درستی انجام دهند شما در دو تا سه نسل دیگر دانشآموزی، شاهد دورهای خواهید بود که برای نسلهای بعد ارمغان توسعه را به همراه میآورد. این یک مثال نمادین بود که بدانیم سرمایهگذاری در پرورش کودکان بسیار مهمتر از ساختن پتروشیمی و پالایشگاه است. اگر ما تنها یک دهم از بودجه و هزینهی عمومی مربوط به زیرساختها همچون سدسازی، مخابرات و مواردی از این دست را در اختیار آموزش پرورش قرار دهیم، اوضاع به کلّی متفاوت از آن چیزی خواهد بود که در شرایط کنونی متصوّر است. اگر تنها یک دهم هزینهای را که در انرژی هستهای صرف کردهایم در نظام آموزش و پرورش هزینه میکردیم چه بسا که برای تحوّل در نظام آموزش و پروش مکفی بود، امّا اصولاً این موضوع برای ما «مسأله» و «دغدغه» نبوده است و متوجّه نبودیم که توسعه از کجا آغاز میشود و با چنین بیتوجّهی چه ضربه و آسیبی به فرآیند توسعه و به نسلهای بعد وارد کردهایم. تفاوت «رشد»، «پیشرفت» و «توسعه» چند پرسش اساسی داریم از جمله این که چرا مؤلّفههای توسعه در کودکی شکل نمیگیرد؟ چرا بذر توسعه در کودکی نهفته است و در بزرگسالی چنین فرآیندی ایجاد نمیشود؟ برای پاسخ به این پرسشها بهتر است نگاهی به مفهوم توسعه داشته باشیم. در این خصوص واژههای منتسب به این عرصه را از هم تفکیک کرده و ابعاد توسعه را بررسی میکنیم تا بدانیم دورهی صفر تا 7 سالگی (کودکی) در کجای این فرآیند قرار میگیرد. در ادبیات رایج سه واژه در برنامههای توسعهای و ادبیات سیاستمداران رایج است و این سه مفهوم در بسیاری اوقات به جای هم به کار برده میشوند. سه واژهی رشد (Growth)، پیشرفت(Progress) و توسعه (Development) در سه معنای مختلفی به کار برده میشوند و حال اینکه ما در بسیاری اوقات آنها را جا به جا به کار میبریم. به عنوان مثال، برنامههای توسعه را در هر دورهای از نظام اقتصادی بهتر بود «برنامههای رشد و پیشرفت» بنامیم. «رشد» تکثیر وضع موجود است. به عنوان مثال، ایران خودرو امسال 100 هزار خودرو تولید کرده است و سال دیگر 200 هزار خودرو با همان وضعیّت تولید میکند یا افزایش تعداد جادّهها، فرودگاهها، سدها نشانهی رشد است. «پیشرفت» امّا در مرحلهی بالاتری از رشد و به معنای این است که وضع موجود را با کیفیّت مادّی یا فناوری بهتری تکثیر کنیم یا ارتقاء دهیم. به طور مثال، ایران خودرو در سال آینده خودروهای مدل بالاتری را با کیفیّت و فناوری بهتر تولید میکند، یا اینکه سدها با فرآیند متفاوت و کیفیّت بهینهتری ساخته شود، یا اینکه فولاد مبارکه تولید فولاد را به جای روش کورهی بلند با روش قوس الکتریکی تولید کند. اینها نمونههایی از مصادیق پیشرفت هستند. ما بعد از انقلاب شاهد رشد و پیشرفت زیادی بودیم، حتّی در برخی حوزهها بیش از حد رشد و گاهی پیشرفت داشتهایم. امّا واژهی سوّم یعنی «توسعه» برخلاف دو مفهوم قبلی، به معنای تحوّل کیفی در پدیدهی موجود است. توسعه به معنای تغییر در خلق و خوی فردی و الگوهای رفتاری، اجتماعی و حتّی ماهیّت پدیدههاست. بهطور مثال، اگر عضلات را قوی کنیم و افزایش دهیم با پدیدهی رشد روبهرو هستیم. اگر با این عضلات بتوانیم کارهای حرفهای ورزشی مثل ژیمناستیک انجام بدهیم با پدیدهی پیشرفت همراه بودهایم امّا اگر از لحاظ رفتارها و خلق و خوها انسان متفاوت دیگری شدیم، توسعه یافتهایم. در توسعه، جامعهجاندارتر میشود. در جامعهی توسعهیافته، حسّاسیتها و توجّهات بیشتر است و جامعه نسبت به هر رفتاری واکنش نشان میدهد. به همین دلیل است که در جوامع توسعهیافته، جامعه زنده و پویاست و به نوعی روح پیدا میکند. زمانی که توسعه روی میدهد ابعاد کمّی پیشرفت و رشد در روح متجلّی میشود و کیفیّت تحوّل، مدّنظر قرار میگیرد. در واقع، از منظر دیگری، توسعه دارای دو بُعد است: «بُعد اقتصادی و مادّی» و بُعد «فرهنگی و رفتاری». در بُعد اقتصادی، توسعه تولید «رفاه» میکند و رفاه زمانی است که ما میتوانیم خود را از فشارها و تصادفهای طبیعی و غیرطبیعی مصون کنیم. در این بُعدِ توسعه، ما نیازمند سرمایهی اقتصادی هستیم. سرمایهی اقتصادی هم نیروی انسانی میخواهد و نیروی انسانی هم در دانشگاه تربیّت میشود. بنابراین، احساس نیازبه نیروی فنّی شکل میگیرد. بُعد اقتصادی به دنبال رفاه است و فرآیندی که طی میشود،رشد و پیشرفت است. امّا توسعه، بُعد فرهنگی و رفتاری هم دارد؛ زمانی شما تمامی ابزارها وامکانات اقتصادی و رفاهی را در اختیار دارید امّا از وضعیّت جامعهتان احساس ناراحتی و کلافگی میکنید، آرام و قرار ندارید و نسبت به رفتارهای پیرامونی خود احساس انزجار میکنید.با وجود اینکه رفاه دارید امّا احساس رضایت نمیکنید. مثلاً ما در خودرویی مدرن با «رفاه» کامل نشستهایم امّا به علّت بینظمی و بیقانونی، از رانندگی در این شهر «رضایت» نداریم. در واقع، فرزندان ما به دلیل عدم احساس رضایت است که مهاجرت میکنند و با پدیدهی فرار مغزها مواجه میشویم. ما بهطور نسبی «رفاه» داریم امّا «رضایت» همان چیزی است که ما نمیتوانیم تولید کنیم و به واقع، رضایت نتیجه همان بُعد دوّم توسعه یعنی بُعد فرهنگی - رفتاری است. زمانی که بُعد دوّم توسعه رُخ نمیدهد، روابط و رفتارهای ما تیز و بُرنده و پُرهزینه میشود. در جوامع توسعهنیافته، شما اگرچه ابزارهای پیشرفت را در اختیار دارید امّا رفتارهایتان تیز و همراه با خشونت است. بنابراین، در این مفهوم، توسعه به معنای صیقل دادن تیزیهای اجتماعی است. جامعهای که توانایی این را داشته باشد که تیزیها را صیقل دهد، مناسباتش توسعه مییابد. بُعد فرهنگی و رفتاری توسعه، تیزیهای رفتار ما را صیقل میدهد و مناسبات اجتماعی ما را کم هزینه تر میکند و در نتیجهی صیقل خوردن تیزیها، رضایت شکل میگیرد. اگر شرایط رکودی سالهای اخیر را که دورهای گذراست در نظر نگیریم، در ایران زندگی از حیث رفاهی، بهطور نسبی و در مقایسه با خیلی از کشورها راحت و آسوده است، هر شغلی بخواهید، حتّی اگر تخصّص ندارید به سرعت راه میاندازید، هر کجا خواستید به آسانی، بدون دغدغه و نگرانی میتوانید مسافرت کنید، استراحت کنید، در پارک بنشینید و نظایر اینها. امّا در کشورهای پیشرفته و توسعهیافته شما برای چنین اموری باید پول بپردازید و برای کسب درآمد کافی باید وارد کارزار رقابت شوید. به همین دلیل است که تأکید میکنم مسألهی اصلی ما بُعد دوّم توسعه است که بحث فقدان رضایت مطرح است. پرسش این است که تیزیهای رفتار و الگوهای ما چه زمانی صیقل مییابد؟ پاسخ این است که زمینهی این تیزیها در کودکی بهوجود می آید و در همان دوران کودکی هم میتواند این تیزیهای رفتاری گرفته میشود. در همان دوران کودکی است که ما باید صبر اجتماعی را بیاموزیم. در همان دوران است که باید کار جمعی را یاد بگیریم. در همان دوران است که می آموزیم روادار باشیم و حقّ دیگران در دِگرباشی و دگراندیشی را بپذیریم. در همان دوران است که گفتوگوی اخلاقی و عقلانی را تمرین میکنیم و سلسله مراتب اجتماعی را میپذیریم و میآموزیم که چگونه تقسیم کار انجام دهیم. در کودکی است که قانون برای ما ناموس میشود. بنابراین، صیقل تیزیها و شکلگیری ویژگیهای فرهنگی مثبت در همین دوران کودکی است که رُخ میدهد. دورهی کودکی، آغاز شکلگیری بُعد فرهنگی توسعه بنابراین، به همین دلیل است که تأکید میکنم بُعد فرهنگی رفتارهای توسعه در دورهی کودکی شکل میگیرد.در واقع، سرمایهگذاری برای «تولید رضایت» باید در کودکی و بر روی کودکان ما انجام شود و سرمایهگذاری برای تولید رفاه باید بر روی نوجوانان و جوانان ما انجام شود.فرستادن جوانان به دانشگاه نوعی سرمایه گذاری برای پرورش نیروی انسانیای است که در تولید رفاه نیاز داریم. در واقع، سرمایه گذاری در دانشگاه عیناً نظیر سرمایهگذاری در صنعت است که رفاه تولید میکند. دانشگاه نیز یک کارخانه است که محصول آن نیروی انسانی متخصّص است که روانهی کارخانه می شود تا رفاه تولید کند. امّا دبستان، پیش دبستان و خانواده محلّ سرمایهگذاری بر روی بُعد فرهنگی و رفتاری توسعه است که به معنای سرمایهگذاری برای تولید رضایت در نسل بعدی است. در همان دوران کودکی است که سرمایهی اجتماعی شکل میگیرد. در همان دوران کودکی است احترام به قانون و رعایت قوانین رانندگی و مدارا و توانایی نقد عقلانی و توانایی گفتوگوی اخلاقی و عقلانی شکل میگیرد و این ها همان مؤلّفه هایی هستند که موجب رضایت میشوند. چند سال پیش از یک مدرسهی شناختی در کرمانشاه بازدید میکردم. بد نیست بدانید برای نخستین بار این مدارس در تهران و کرمانشاه تأسیس شد. البتّه، نزدیک به پنج سال طول کشید تا نظام آموزش و پرورش راضی شود که این مدارس را به رسمیّت بپذیرید و بپذیرد که هر کودکی در مدرسه به جای یک کیف پُر از کتاب، یک بالش داشته باشد و کودکان هر وقت خوابشان گرفت بتوانند بخوابند. در این مدارس دانشآموزان مهارت زندگی را یاد میگیرند، مفاهیمی یاد میگیرند که در دانشگاه امکان یادگیری آن نیست. در این مدارس، دانش آموزان وظیفهی تقسیم کار اجتماعی، حسّ کار جمعی و مشارکت را و گفتوگو را یاد میگیرند. دقّت کنیم که اگر در مدیریّتها به بُنبست میرسیم به خاطر این است که هر کس در موضِع شغلی خود دیکتاتورمآبانه عمل میکند. از نانوا گرفته تا رئیس بانک و نظایر آن. در واقع، چون ما در نسل قبل، انسانهایی پرسشگر و عقلانی و دارای توانایی نقدکنندگی و نقدشوندگی بار نیاوردهایم، کمکم عادت کردهایم در موضِع ضعف، سکوت و کُرنش کنیم و در موضِع قدرت، دیکتاتوری کنیم. ما هنوز یاد نگرفتهایم که اگر کسی در جمع، ما را نقد کند به معنای توهین و اهانت نیست. تمام ویژگیهای فرهنگی همچون «رواداری» (که امری ذهنی است) و «مدارا» (که امری اجتماعی است)، «قانونپذیری»، «صبر»، «ریسکپذیری»، «خلّاقیت»، «تنّوعطلبی»، «توانایی همکاری جمعی و مشارکت اجتماعی»، «گفتوگو» (شامل توانایی شنیدن، تعلیق ذهن، صبر و نقد منصفانه) همه نیازمند این هستند که ما در کودکی اینها را بیاموزیم. ما ایرانیها متأسّفانه این بُعد دوّم توسعه را تجربه نکردهایم. راه نجات آیندهی توسعهی کشور از نهادهای مدنی میگذرد قبل از پرداختن به دورهی کودکی، لازم است روی «مادرانمان» نیز سرمایهگذاری جدّی انجام دهیم. مادران ویژگیهای منحصر به فردی دارند از جمله این که پُر از شفقّتاند. براساس آموختههای علمی و روانشناسی متأخّر،«شفقّتدرمانی» یکی از آخرین شیوههای درمانی روانشناسی امروز است. مادران در واقع کارخانههای شفقّتدرمانی هستند و شاید لازم باشد که قبل از کودکان، آموزش را از مادرانمان شروع کنیم. اگر مادران بدانند که با روشهای غلط خود چه بلایی بر سر ظرفیّتهای وجودی کودکان خود میآورند، آنگاه چون مخزن شفقّت هستند حتماً خود را اصلاح میکنند و برای آموزش خود همکاری میکنند. اگر مادر بداند برای اینکه کودکش سالم و توسعهیافتهتر وارد اجتماع شود باید مراقب بیست ویژگی یا سرمایه در کودکش باشد آنگاه تمام سعی خود را خواهد کرد که همهی این سرمایه را تأمین کند. بنابراین، شاید قبل از اینکه بخواهیم نظام آموزش و پرورش را حرکت دهیم، که در شرایط کنونی کاری دشوار است، شاید بهتر باشد درون نهاد خانواده روی مادران و دخترها سرمایهگذاری کنیم و زمینههای محلّی و منطقهای این تحوّل را نخست در شهرها فراهم سازیم. باید توانایی ارتباطات و مهارتهای زیستی (و نه شغلی) مادران را بالا ببریم. ما قبل از هر چیز به توانمندیهای مادران نیازمندیم و این درحالی است که در ایران امروز تعداد زیادی از مادرانمان باسوادند یا دیپلم دارند و بخشهای زیادی دارای تحصیلات عالی هستند. باید برای آشنایی مادران با شیوههای توسعهی کودکان، برنامهریزی کنیم و آگاهیها، نگرشها و مهارتهای لازم به آنها منتقل شود. در این مسیر و در شرایط کنونی خیلی به دولت و حتّی نظام سیاسی امیدی نیست چرا که آنها درگیر اولویّتهای دیگری مثل رکود یا مسائل خارجی هستند. به گمانم امروز نقش نهادهای مدنی و گروههای مرجع و نخبگان و سرمایههای نمادین محلّی و منطقهای میتواند خیلی برجسته باشد. بنابراین، برای نجات آیندهی توسعهی کشور، همهی نهادهای مدنی باید با هم مشارکت کنند. قیامی برای حرکت به سوی آگاهیبخشی و توانمندسازی مادران در جهت پرورش کودکانی توسعه آفرین. انشاءالله. منبع: سایت تحلیلی خبری عصر ایران |
آخرین بروز رسانی مطلب در يكشنبه ، 28 شهریور 1395 ، 10:49 |
روشهای تحلیل جمعیّتشناختی: این کتاب توسّط سه تن از جمعیّتشناسان نامی علم جمعیّتشناسی یعنی فرحت یوسف، جو. ام. مارتین و دیوید ا. سوانسون در چهارده فصل به رشتهی تحریر درآمده و در سال 2014 توسّط انتشارات اسپرینگر چاپ و منتشر شده است. دکتر حاتم حسینی و میلاد بگی کتاب را به زبان فارسی برگرداندند. ترجمهی فارسی کتاب در 460 صفحه و شمارگان 1000 نسخه توسّط مرکز نشر دانشگاه بوعلی سینا در تابستان 1396 چاپ و منتشر شد. مطالب این کتاب به شیوهای سازمان یافته است که اجازه میدهد تا خوانندگان از یک سطح مقدّماتی به روشهای پیشرفتهتر تحلیلهای جمعیّتشناختی حرکت کنند. این رویکرد با در نظرگرفتن این نکته است که ممکن است کاربران ...
MORTPAK for Windows (Version 4.3): The MORTPAK software packages for demographic measurement have had widespread use throughout research institutions in developing and developed countries since their introduction in 1988. Version 4.0 of MORTPAK included 17. Version 4.3 of MORTPAK enhanced many of the original applications and added 3 more to bring the total to 20 applications. The package incorporates techniques that take advantage of the United Nations model life tables and generalized stable population equations. The package has been constructed with worksheet-style, full screen data entry which takes advantage of the interactive ...